برای پاسخ گویی به این سوال لازم است اول مراتب تسلیم را بیان کنیم: تسلیم سه مرحله دارد، تسلیم تن، تسلیم عقل و تسلیم دل.
زمانی که دو حریف با هم نبرد می کنند و یکی از طرفین احساس شکست می کند ممکن است تسلیم گردد. در این گونه تسلیم ها معمولا حریف مغلوب دست های خود را به عنوان تسلیم بالا برده و از ستیز و جنگ باز می ایستد و در اطاعت حریف در می آید. در این نوع از تسلیم، تن و جسم تسلیم می شود اما فکر و اندیشه تسلیم نمی گردد، بلکه در فکر تمرد است. دائما می اندیشد چگونه ممکن است فرصتی بدست بیاورد تا دوباره بر حریف چیره گردد. این وضع عقل و فکر اوست و از لحاظ عواطف هم دائما به دشمن نفرین می فرستد. اینگونه از تسلیم تسلیم بدن است و منتهای قلمروی است که زور می تواند تسخیر کند.
مرحله دیگر تسلیم، تسلیم عقل و فکر است. قدرتی که می تواند عقل را تحت تسلیم در آورد قدرت منطق و استدلال است. در اینجا از زور بازو کاری ساخته نیست. هرگز ممکن نیست که با کتک زدن به یک دانش آموز فهماند زوایای مثلث برابر دو قائمه است. قضایایی ریاضی را باید با استدلال ثابت کرد و راه دیگری ندارد.
اگر دلیل کافی وجود داشته باشد و بر عقل عرضه گردد و آن را فهم کند تسلیم می گردد، ولو همه زورهای جهان بگویند تسلیم نباش.
سومین مرحله تسلیم، تسلیم قلب است. تسلیم زبان یا تسلیم فکر و عقل اگر با تسلیم قلب توام نباشد ایمان نیست. تسلیم قلب مساوی است با تسلیم سراسر وجود انسان و نفی هرگونه جحود و عناد.
ممکن است شخص در قابل یک فکر حتی از لحاظ عقلی تسلیم گردد ولی روحش تسلیم نشود انجا که شخص از روی تعصب عناد و لجاج می ورزد و یا به خاطر منافع شخصی زیر بار حقیقت نمی رود فکر و عقل و اندیشه اش تسلیم است اما روحش متمرد و طاغی و فاقد تسلیم است و به همین دلیل فاقد ایمان است زیرا حقیقت ایمان همان تسلیم دل و جان است. خدای متعال می فرماید:
«ای کسانی که ایمان آورده اید، در قلعه سلم (آشتی و صلح) داخل شوید و گامهای شیطان را پیروی نکنید.»
یعنی روحتان با عقلتان جنگ نکند، احساستان با ادراکتان ستیز ننماید.
داستان شیطان که در قرآن کریم آمده است نمونه ای از کفر قلب و تسلیم عقل است. شیطان خدا را میشناخت به روز رستاخیز نیز اعتقاد داشت و پیامبران و اوصیاء پیامبران را نیز کاملا می شناخت و به مقام آنها اعتراف داشت در عین حال خدا او را کافر نامیده و در باره اش می فرماید: «و او از کافران بود»
دلیل بر اینکه از نظر قرآن شیطان خدا را میشناخته این است که قرآن صریحا می گوید او به خالقیت خدا اعتراف داشته و خطاب به خداوند می گوید: مرا از آتش آفریدی و آدم را از گل
و دلیل بر اینکه به روز رستاخیز اعتقاد داشت اینست که گفت:
پروردگارا مرا تا روز رستاخیز مهلت بده.
و دلیل بر شناخت وی از انبیا و معصومین این است که گفت:
به عزت تو قسم که همه فرزندان آدم را گمراه می سازم مگر بندگان خالص شده ات را.
که مراد اولیا خدا و معصومین از گناه هستند. شیطان آنان را نیز می شناخته است و به عصمت آنها هم معتقد بوده است.
پس معلوم می شود که تنها شناسایی و معرفت یعنی تسلیم فکر و ادراک برای اینکه موجودی مومن شناخته شود کافی نیست. چیز دیگری لازم است. و شیطان دلش در برابر درک عقلش قیام کرد و از قبول حقیقت اباء و استکبار نمود و تسلیم قلب نداشت.

مجموعه آثار جلد 1 ص 290